سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش بیش از آن است که به شماره آید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
زیتون
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» خدایا دلم........................

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام خدا

گوش کن خدا امشب می خوام با تو حرف بزنم

مثل خیلی وقتای دیگه که یا من باهات حرف می زنم یا تو با من

با این تفاوت که این بار توی این دنیای مجازی برای اولین باره که می خوام راحت باشم

با این تصور که جز خودت کسی منو نمی شناسه

خب

اول از همه تشکر بابت اینکه این همه تحویلم گرفتی

بهت گفتم خدایا  یه چیزی بهم بگو که اشکمو در بیاره و تو منو مهمون « زمر » کردی

سوره ای که صراحتا وعده ی آمرزش تموم گناهانمون رو بهمون دادی و البته یه جاهای هم واقعا اشکمون رو در میاری

اون جایی که از بی معرفتی ماها شکایت می کنی و حسرت خوردنای روز قیامتمونو به یادمون میاری

آخرشم می گی کو گوش شنوا!

اینه که آدمو می سوزونه! البته اگه واقعا «آدم» باشه!

اما کو «آدم»!

من همونیم که پدرش روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت! یادت که نرفته منو؟

پس دیگه چه انتظاری داری از من؟

خداوکیلی حقش بود همون موقع که فرشته هات گفتند این آدمی که ما می بینیم دوباره می ره روی زمین خون و خونریزی راه می ندازه، ازمون حمایت نمی کردی و به حرفشون گوش می دادی و بی خیال اون مجسمه ی خاکی می شدی..نه؟

آخه یه آدمی مثل من که فقط به آبروی «پدرش» بهش می گن آدم! که کارش شده بستن و شکستن که خودت به این کارش گفتی مسخره کردن...آخه به چه دردت می خورد که آفریدیش؟

...اُه اُه! اگه من الان جای تو بودم به جرم گفتن اراجیفی به شدتِ کفر! همین الان حکم مرگ با اشدّ سختی و مجازات در حین جان کندن رو صادر می کردم!

ولی نه..خدایا چاکرتیم نوکرتیم

ما خودمون تنایی مخلص توام هستیم  ما خاطرخواتیم کلییییی

خدایا آخه یکی که یکیو دوست داره، دوست داره هی سر به سرش بذاره صداشو در بیاره هی اذیتش کنه البته نه از نوع اذیتای سادیسمی ها، نه!

یه جور اذیت دوست داشتنی که اقتضای دوست داشتنه

ما هم که خداجون خودت بهتر از هر کسی می دونی فقط و فقط تو رو داریم تتوی این دنیا و اون دنیا و همه ی دنیاهایی که بعد از این قراره بشناسیمشون..نه؟ قراره بشناسیمشون دیگه! مگه خودت قول ندادی اگه بیای به سمت من یه قدم من میام به سمتت صد قدم بلکه کلی بیشتر؟

پس قرارمون سر جاشه..

آخ خدا

چه دردی! احساس کردم که اینارو دارم برای کسایی که می خوننش می نویسم نه برای تو

انگار فراموش کردم که فرار کردم به اینجا برای اینکه فقط من باشم و تو

که فقط من بنویسم و تو بخونی

که من از عشقبازیام با تو بگم و خودم کیفشو ببرم

که از حرفایی که یواشکی باهام با قرآن می زنی بگم و کلی باهم بخندیم ..یا پابه پای هم گریه کنیم

آخ خدا........چقدر دلم برات تنگ شد

دوسِت دارم خداجونم...دوسِت دارم.........مهربونم....

آخ که چقدر تو بزرگی ...آخ که چقدر تو عزیزی... می دونی خدا یه لحظه که احساس کنم به خاطر یه گناهی از جلوی رحمتت رفتم کنار چه عذابی می کشم..

یه لحظه که احساس کنم ناراحتت کردم چه زجری می کشم...

این که تو به حسین نگاه نکنی..اینکه تو حسینو محلش نذاری ...این که جواب حسینتو درست حسابی ندی ....این که بگی برو یه وقت دیگه بیا....این که بگی برو خودت تنایی به کارات برس..این که تنهام بذاری..این که بذاریم به حال خودم...این که..........خدایا..یه دنیا زجره...دنیا چیه!!! ....زجره..........

دوسِت دارم مهربونم..

چند بار اومدم از تو به خودت شکایت کنم بگم چرا علی رو از من گرفتی..بگم اگه می خواستی بگیریش پس چرا آوردیش...بگم ..........خدا............علی کسی نبود جز جلوه ای از خود تو...ذره ای بود از نهایت تو...انعکاسی بود از مهربونی تو...قطره ای بود از دریای عظمت تو...

چند بار اومدم شکایت کنم هر بار خودت جلومو گرفتی  هربار خودت مستقیم و غیر مستقیم گفتی کفر نگو به دهنم قفل زدی...

ولی خدا ..نمی دونی وقتایی که بهم کم محلی می کنی چقدر دلتنگ می شم..........اونم یه وقتایی بهم کم محلی می کرد و می فهمیدم که اشتباه از خود من بوده..اگرم نمی فهمیدم می گفت

هر چی می گفت از تو بود..پیغام مستقیم تو بود

اصلا اون مستقیم از طرف تو بود  و من چقدر دیر فهمیدم!

البته تا تهش باهام فرستادیش ..تا آخرش باهام اومد   تا جائیکه دیگه خودم می خواستم بدون اون ادامه بدم

ولی بعنوان یه دوست خیلی وقتا دلتنگش می شم

هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

خدایا همین الان با یاد اون روزا اشک توی چشمام...هنوز حلقه نزده ولی بغضش نشسته توی گلوم

الله   محمد   علی    فاطمه   حسن     حسین.................................

اونا به چی فکر می کردن من به چیا فکر می کنم!

خیلیه ها! خجالتم نمی کشم باور دارم که یه ذره خجالت اینجور مواقع چیز خوبیه!

خدایا باز چی شده چرا دلم این همه سنگینه چرا این همه ناآرومه  چی کم داره؟ (قرآن باز کردم)

دیدی خدا؟ دیدی دلم داشت باز بهونه می گرفت؟ آخه اگه تو نمی گرفتیش برای خودت که می پرید و می رفت معلوم نیست کجا!

خدایا دلم........................

کلیییی حرف دارم باهات

می خوام بگم آخه تو که منو بهتر از خودم می شناسی همه جا باهام هستی و حتی کمتر از یه لحظه نیست که منو نبینی  تو که از تموم پیچ و خمای درونم خبر داری تو که هم دروغ ظاهرمو می بینی و هم حقیقت باطنمو...چرا این همه اصرار داری که به بنده هات بگی من آدم خوبیَم؟!

آخه من که می دونم اگه یه دونه از اون خلافا رو یه کدوم از بنده هات ببینن دیگه به جنازمم نگا نمی کنن..

این چه اصراریه که می خوای بقیه فکر کنن من چقدر بچه مؤمنم! چرا اینقدر دوست داری آبرومو بخری؟ آخه در ازای چی؟ مگه من برای تو چی کار میکنم؟ مگه من اصلا ارزششو دارم که تو این همه تحویلم بگیری؟؟هان؟

خدا ...آخه تو چرا این همه خوبی؟ تو چرا این همه خوبی؟

من چرا این همه..... تو چرا این همه گلی ماهی؟

آخه خدا........

اینجوری که نمی شه! میشه یه معادله ی نابرابر .. یه طرفش لطف و کرم یه عزیزیه که اینقدر سنگینه که هیچ چی حتی نمی تونه کمی وزنه شو جابجا کنه و یه طرفش یه دنیا گناه و نافرمانی و کلی صفات بد دیگه س که از سبکی توی هوا معلقه!

خداجونم ..می دونم تو از اینکه بنده ت به کسی غیر از خودت از گناهاش بگه بی نهایت ناراحت می شی..پس اونا رو می ذارم برای وقتایی که خودم و خودت خلوت می کنیم و هی حرف می زنیم و هی اشک می ریزم..هی حرف می زنیم و هی دلداریم می دی..

آخه شاید  چند نفری گذارشون بیفته به این خلوتکده.......

خب دیگه من باید برم البته نه از پیش تو  که از این گوشه ی دروغی(مجازی) که درست کردم برای خودم و خودت گاهی اوقات ؛)

هر از گاهی میام اینجا برات می نویسم البته اگه عمرم به این دنیا بود و منو نبردی پیش خودت...به به چه شود! ؛)

پس به نام خودت تا بعد

یا حق



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسین آزاد ( سه شنبه 85/11/24 :: ساعت 1:21 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

یادتونه امام علی....؟
همین بابا آدم خودمون!
خدایا دلم........................
برای آغاز

>> بازدید امروز: 4
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 1565
» درباره من

زیتون

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» طراح قالب