سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مال مایه شهوتهاست . [نهج البلاغه]
زیتون
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» یادتونه امام علی....؟

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام امام علی

امام علی  یادت.نه روزی که منو دعوت کردین نجف؟ یادتونه چقدر دلم می لرزید و می ترسید که بیاد پیشتون؟

یادتونه نمی خواسست اگه دست خودش بود حتی تا روز آخرم بیاد حرم چون می ترسید که راش ندین؟ می ترسید اشکی مهمون چشماش نشه و اون شرمنده ی شما بشه؟ یادتونه که با چه دلهره و اضظرابی با کاروان همراه شد؟

یادتونه هیچ چی بلد نبود نه راه و رسم ادب و سلام کردن نه زیارت نامه خوندن نه گریه کردن نه ادب کردن...هیچ چی بلد نبود

یادتونه؟

یادتونه..................

یادتونه وقتی که اومدم با چند نفر دیگه.....کفشامو به رسم ادب در آوردم...خوب شد این یکیو یاد گرفته بودم...

یادتونه اومدم تا جلوی دروازه............که درگاه عشق بود..که باید اونجا به زمین می  افتاد که اونجا باید اگه دلی زنده و چشمی بصیر داشتیم از ادب دیگه پاهامون جلوتر نمی رفت...که باید همونجا برا یشما می مردیم...که باید دیگه از روی زمین بلند نمی شدیم

که باید همونجا می موندیم.......

اما...امان از دست عشق شما....که دور دلمون حلقه می زنه و اونو دعوت می کنه که بیاد تو.............

یا علی........................................................................

یادتونه تا یه سانتیمتری قبل از درگاهم هنوز مردد بودم و دلهره و شرمندگی عجیبی داشتم؟

کفشام همینطور دستم بود و پاهام لرزون . مردد...که برن جلوتر یا همون جا میخکوب شن...

نمی دونستم چی پیش میاد...یادتونه؟

امام علی...چی بگم از لطف و بزرگی شما............

چی شده! انگار دیگه نمی تونم بنویسم......انگار الانم اونجا هستم و مردد و با حسرت دارم به بچه هایی که جلوتر از من رفتن و زودتر وارد حرم شدن نگا می کنم...............

یه نگا به درگاه می ندازم یه نگا به اونا که هنوز دارن دنبال در ورودی حرم می گردن....

امام علی چه جوری می خواین منو رام بدین؟

امام علی من که از روی شما شرمنده م.....من که توان نگا کردن به شما رو ندارم....من که نمی تونم بیشتر از این بیام جلو....

امام علی خجالت می کشم......

دلم شور می زنه  یه چیزی توی دلم سنگینی می کنه نمی دونم چیه شاید خجالت شرمندگی حیا ترس اضطراب دلهره....

نمی دونم چقدر مکثم طول می کشه  اما بالاخره که چی..حالا که تا اینجا اومدم بقیشم باید برم.....بی ادبیه اگه سلام نکرده برگردم...

دوباره یه نگاهی با حسرت به همه ی آدمایی که توی حیاط حرم هستن می ندازم و توی ذهنم می گذره که هر کدوم از اونا ه جوری بهشون اذن ورود داده شده....

دلو می دم به خودتون امام علی و یه قدم باقی مونده رو بر می دارم.....

واااااااااااااااااااای...................................

یادتونه؟  ......یادتونه که با دل من چیکار کردین؟ .............یادتونه که چطوری همونجا پای درگاه کنار چاچوب در چطوری دلم شکسن و بغضم ترکید؟ یادتونه که دیگه توان ایستادنم نبود و همونجا نشستم؟ یادتونه که مثل ابر بهار گریه می کردم؟

انگار یه عزیزی رو سالها ازش دور بودم و حالا می خواستم تمام بغضامو یکی یکی براش وا کنم......

یادتونه اون چندتا قطره اشکی رو که همونجا پای چاچوب گذاشتم یادگاری؟ من نذاشتم خودشون افتادن تا بمونن......تا همیشه.....

دلم به همونا خوشه ..هربار که یادشون می افتم دوباره پرواز می کنم همونجا پای همون چارچوب....

خیالم راحته می دونم که به خوب کسی سپردمشون...حرمتشونو دارین....هواشونو دارین...مواظبشونین.....

آخ که چقدر صفا کردم با اون گریه ها......آخ که چقدر صفا داری امام علی...................

هنوزم دارم اونجا گریه می کنم...هنوزم اشکام یکی یکی دارن می چکن روی زمین،کنار چارچوب...هنوزم آویزونم به چارچوب و نمی تونم دل بکنم............

آخ که امام علی چقدر بزرگین.........................

یا علی علیه السلام مدد



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسین آزاد ( جمعه 85/11/27 :: ساعت 2:45 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

یادتونه امام علی....؟
همین بابا آدم خودمون!
خدایا دلم........................
برای آغاز

>> بازدید امروز: 5
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 1566
» درباره من

زیتون

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» طراح قالب